سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.: منو اصلی

پارسی بلاگ

صفحه اصلی

تماس با رضا

بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 4
مجموع بازدیدها : 239513

.: درباره  رضا
دید

.: لینک های پیشنهادی
مکارم شیرازی [85]
صالحین [63]
پرانتز باز [68]
تبیان [56]
[آرشیو(4)]

.: دوستان رضا
این نجوای شبانه من است
مردان آسمانی
هیام
رد پا
رازهای نهفته
دنیای متفاوت من
تو را می خوانم
قاصدک بارون
برای خاطر آیه ها
سید هادی



.: دسته بندی موضوعی

.: آرشیو
آداب اینترنت و وبلاگ
پاییز 1387
تابستان 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89

امشب بـَــله برون بود
من یک مقدار معذب بودم چون تو یه موقعیت جدید قرار گرفته بوم و گاهی اوقات نمیدونستم چکار باید بکنم
مادر حمیده گفته بود مخالف سیغه محرمیته ما هم گفتیم هر جور شما راحتید
خلاصه شب خوبی بود
-----------------------------------------------
ما رو مجبور کردن بریم وسط و مثلاً برقصیم !
کــــــــــی اونم من !
خلاصه زندگی مشترکه و اختلاف سلیقه
حمیده و خانوادش مثل خیلی های دیگه همچین دقیق دقیق به شرع پایبند نیستن ولی یک سری خصلت داره که واقعاً عالیه و این مشکل رو کاملا برطرف میکنه
بعضی از اعتقادات حمیده واقعاً عمیق و سالم و قشنگه
یک بار بحث مریضی شد، گفتم انشاالله که ما مریض نشیم، گفت : پیغمبر گفته تو خونه ای که اصلاً مریضی و مشکلات نیاد خیر و برکت نیست، خدا رو شکر من حد اقل سالی 1 بار مریض میشم. خوب این برام خیلی خیلی با ارزشه
یک بار هم پرسیدم چرا از خونه که میره بیرون اس ام اس میده، میرسه دانشگاه اس ام اس میده، کلاسش تموم میشه اس ام اس میده، میرسه خونه باز اس ام اس میده و گفت : پیغمبر گفته زن باید با اجازه شوهرش از خونه بره بیرون. من چـــــــــی بگم دیگه ؟!
خدا نیاره اون روزو که باطن به این زیبایی رو فراموش کم و به ظاهر گیر بدم، هرچند ظاهر برام مهمه ولی باطن با ارزش تره. هرچند مطمئناً شرایط فامیل خیلی تاثیر داشته، همونطور که رو من تاثیرمنفی داشته.
-------------------------------------
خلاصه اینکه رقصیدیم (مثلا) و 125 هزار تومن کاسب شدم !
------------------------------------
آخر مراسم هم ازکوچیک تا بزرگ اومدم گیر دادن که رضا زیر شلواری نیاوردی ؟!؟


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 89/2/17ساعت  1:24 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    امشب رفتیم خواستگاری

    فکر نکنم خواستگاری از این بهتر کسی رفته باشه

    اول کار که رفتیم نشستیم حمیده نیومد بشینه و همون اوایل گرم خوش و بش بودیم که مادر حمیده چایی آورد (ومن حالم گرفته شد)

    بابام با حاج محمد کلی خوش و بش کردن و گفتن و شنیدن

    بعد خاله حمیده گفت چایی رو هم که خوردیم حمیده شما بیا آجیل بریز برا مهمون ها

    خلاصه یه چند دقیقه ای گذشت و پیشنهاد دادن ما بریم صحبت کنیم

    ما هم رفتیم یک مقدار صحبت کردیم و بعد سمیه خانم اومد دنبالمون

    رفتیم پائین بابام ازم پرسید نظرت چیه گفتم ما با هم مشکلی نداریم

    بعد هم یک مقدار راجع به مهریه و زمان نامزدی و اینها که بعد از ایام فاطمیه باشه صحبت کردن و ما اومدیم خونه.

     

    یعنی شما بگی ازمن 2 تا سوال پرسیدن نپرسیدن !

    فقط پدر حمیده ازم پرسید اسمت رضا بود دیگه ؟ یه وقت نگیم حسین بهت !

    همین!

    مهریه هم 313 تا مقرر شد.

    ---------------------------------

    نشان میمنت زن این است که خواستگاریش اسان و مهرش سبک باشد - نهج الفصاحه صفحه 249 حدیث 22

    313 تا کم نیست ولی تو این زمونه با این رسومات عجیب خوبه.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 89/2/7ساعت  1:7 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    SwayyEm post
    Sample content for gifted nutrition
    test
    2ماه زندگی زیر یک سقف
    حریم شخصی !
    [عناوین آرشیوشده]