سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.: منو اصلی

پارسی بلاگ

صفحه اصلی

تماس با رضا

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
مجموع بازدیدها : 239350

.: درباره  رضا
دید

.: لینک های پیشنهادی
مکارم شیرازی [85]
صالحین [63]
پرانتز باز [68]
تبیان [56]
[آرشیو(4)]

.: دوستان رضا
این نجوای شبانه من است
مردان آسمانی
هیام
رد پا
رازهای نهفته
دنیای متفاوت من
تو را می خوانم
قاصدک بارون
برای خاطر آیه ها
سید هادی



.: دسته بندی موضوعی

.: آرشیو
آداب اینترنت و وبلاگ
پاییز 1387
تابستان 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89

   1   2      >
میخوام تا سوم فقط استراحت کنم و تفریح !
------------------------------------------------------
از ظهر که بیدار شدم همش کار پیش آمد !
زنگ زدن گفتن فلان جا مشکل داره، ماشین رو هم علی برده بود ... رفتم 2-3 ساعت اونجا وقت برد بعد پسر عموم زنگ زد گفت بیا سیستم ما رو درست کن گفتم بعد اذان میام، تا اومدم یه چایی بخورم مجیید اومد گفت بیا بالا کمک کن یه لوسر رو عوض کنیم، بعد از لوسر خانمش گفت حالا که بالایی کمک کن این پرده رو هم درست کنیم !! بعد از اون اومدم پائین نماز رو خوندم وعلی هم رسید، ماشینو برداشتم رفتم خونه عمو و تا 12 شب اونجا گیر بودم، بعد نشستم جلد فیلم ها رو دیدم که ببینم کدومشون بیشتر ممکنه حال بده، legion رو دیدم. برای کسانی که اهل توحید نیستن و اینجور مسائل و فیلم ها رو دوست دارن واقعاً فیلم فوق الاده ایه ! فوق العادس، فکر کن یک فرشته (نفهمیدم اسمش چی میتونه باشه) از دستور خدا (البته خدای مسیحی ها) سرپیچی میکنه و میاد به آدما کمک کنه، یه جورایی اخرالزمان میشه، خلاصه آخر سر جبرئیل میادپائین که کار رو تموم کنه ولی خوب حق با اون فرشته خاطی بوده. اونجایی که جبرئیل میفهمه اون فرشته خاطی بخشیده شده و برگشته بالا تعجب میکنه و میپرسه داستان چی بود ؟! تو که سرپیچی کرده بودی منم که کشتمت !! فرشته خاطی بهش میگه : " تو بهش (به خدا) چیزی دادی که ازت خواست، من بهش چیزی دادم که لازم داشت" و این آخرین جمله کلی ذهنمو مشغول کرد، معنای سنگینی داره، ولی باز ذهنم مشغوله ... اصولاً خدای سبحان چیزی نیاز نداره، تحت هیچ شرایطی، ممکنه چیزی رو برای ما بپسنده یا نپسنده که اون هم بر مبنای حکمتش هست ولی اینکه نیاز داشته باشه ما کاری کنیم غیر قابل قبوله. از طرفی چون کارهش بر اساس حکمت هست پس نمیتونیم مثل این فیلمها توهم بزنیم که شاید خدا معاذالله داره با ما بازی میکنه، بگه این کار رو بکنید ولی در اصل چیز دیگری از ما انتظار داشته باشه. خیلی راحت میشه جو گیر شد با یک همچین فیلمی. مفهومی که فیلم میخواد برسونه خوبه ولی یک موحد نمیتونه با این فیلم خوش ساخت کنار بیاد!
اصولا یک مشکل اساسی دراین زمینه دارم،
ایرانی ها و کلاً مسلمونا که صنعت فیلم سازیشون اصلاً در این حد و حدود نیست که بخوان فیلم هایی در این سطح بسازن، سر ترین فیلم هاشون فیلم حضرت ابراهیم سلام الله علیه بود که با حد اقل امکانات ساخته شده بود بعد هم سریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال حضرت یوسف علیه السلام بود که یک مبلغ هنگفتی بودجه رو باید در جهتی خاص مصرف میکردن که کردن. پس میمونه فیلم های هالیوودی که اکثراً مطابق تفکر مسیحیت ساخته میشن. یکی از بهترین فیلم هایی که تو همین مایه ها بوده دیدم فیلم کنستانتین بود، خیلی عالی بود فقط حیف تثلیثی بود !
--------------------------------------
فکری ام هر سه فیلم ماتریکس و فیلم کنستانتین با کیفیت دی وی دی رو دانلود کنم بشینم ببینم تو این تعطیلات، ماتریکس رو خیلی طلبه شدم دوباره با کیفیت عالی ببینم.
-------------------------------------
باز فیلم دیدم جو گیر شدم...
وقتی بخشیده میشی، اگر لازم شد باید ببخشی رضا خان
اگر بهت فرصت داده شد، اگر لازم شد باید فرصت بدی رضا خان
فقط محض یاداوری گفم رضا خان وگرنه فقط بر مبنای "اگر" بود !
----------------------------------
هر وقت سوار این آی ایکسه میشم جو گیر میشم هوارتا !
میگم رضا خیلی خری اگه تو هم یه روزی از اینا نتونی بخری ...
پیاده که میشم، یه چند دقیقه بعد با خودم فکر میکنم میگم این دنیا هم عجب چسبی داره ها، هرچی ازش دور تر باشی خطرش کمتره مثل اینکه ...
--------------------------------
حالا هی بگو شعاره،
والله که بهترین ثروت تو این دنیا قناعته !
میگی نه، امتحان کن

پ-ن برا خودم : کو گوش شنوا ؟!؟؟!
-------------------------------
راستی کیس سجادم جور نشد، متولد 60 بود !
همچین گفتم "کیس سجادم جور نشد" یاد یه جک افتاد
از طرف میپرسن عید کجا رفتی ؟
 میگه راستش میخواستیم بریم آلمان جور نشد !
 طرف میگه پارسال عید هم که همینو گفتی که،
 میگه نه! پارسال عید میخواستیم بریم فراسنه، جور نشد !


  • کلمات کلیدی : تعطیلات نوروز 89
  • نوشته شده در  شنبه 88/12/29ساعت  2:46 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    چند روز پیش سجاد اومد گفت رضا برات یه دختر خیلی خوب پیدا کردم
    منم که از این عبارت "دختر/پسر خیلی خوب"* متنفرم ! سرکارش گذاشتم
    یک روز دیگه آمد گفت جان رضا خیلی خوبه، یک بار فقط بیا ببینیش، چادریه، خوشگله، هرچقدر هم تا حالا زور زدم که به من نگاه کنه و باهام حرف بزنه نتونستم!
    بازم سر کارش گذاشتم، راستش همچین نسبت به محجبه بودن یا نبودن طرفم دودل شدم چند وقته !
    یک روز اومدم خونه، گفت رضا بخاطر تو نزدیک بود آبروم بره
    گفتم مگه باز چه گندی زدی بچه ؟!
    گفت هیچی گوشیم رو گذاشتم رو سایلنت چند بار رفتم از همون دختره عکس بگیرم هی نگام نکرد، آخر سر یکدفعه یه فرصت پیش اومد سریع پریدم جلو همینطوری که سرش بالا بود انگار دارم با گوشیم بازی میکنم ازش عکس گرفتم !! نگو گوشی سایلنت نیست !!! آبروم رفت !!!
    حالا این سجاد آخر بچه پررو هاست، هیچ شرم و حیا نداره ها، حالا من موندم چرا یکبار تو عمرش خجالت کشیده !

    خلاصه گیر داده بیا بریم اینو ببین،
    گفتم تو که مدرک تخصصی فوضولی و پررویی داری که، اول برو ببین طرف کیه/چیکارس/چند چنده بعد تصمیم میگیرم، اونم بال درآورد و قبول کرد !
    توکل به خدا ...
    فقط خدا کنه آبرو ریزی نکنه
    خیلی وقتا سوژه خندش منم، میاد جلو بابا اینا میگه بیاید بریم دختر فلانی (یک آدم تابلو) رو واسه رضا بگیریم، من میدونم خیلی دوسش داره ها !!! اونا هم سادن ! زود باور میکنن و منم که باید در رم !!

    --------------

    امشب با علی 6 تا تخم مرغ خواستیم درست کنیم، گند زدیم رفت! یکیش که اول راه خراب شد، 2 تاش پودر شد، بقیش هم اینقدر ضعیف بود که اصلا سیر نشدیم ! باشد تا یک موقع دیگه ...

    -------------
    * وقتی صحبت میشه که مثلاً یه دختر خوب واسه رضا پیدا کنید، یکی میگه دختر فلانی خیلی خوبه ها، و هیچ چیز به اندازه این عبارت "دختر خوب" حال منو نمیگیره. آخه برادر من/خواهر من ! دختر خوب یعنی چی ؟ خودت هم میدونی واقعاً چرا داری میگی "دختر خوب سراغ دارم" ؟ بابا یک بار دختر مردم بهت خوب سلام کرده چی فکر کردی ؟ یا مثلاً ظاهر خوب بوده، که چی ؟ واسه چی تو اعصاب من راه میری ؟ بابا اگه مرد اطلاعات بده تا من بتونم راجع بهش فکر کنم، میگی "دختر فلانی خیلی خوبه ها !!" خوب این یعنی چی ؟ دیگه وقتی خیلی خوبه واسه چی از من نظر میخواین ؟ خوب برید کار رو انجام بدید دیگه.
    نتیجه نهایی : اگر حاجی بگه دختر فلانی خیلی خوبه و من هم بگم باشه بریم صحبت کنیم دیگه هیچ راه برگشتی برام نیست چون حاجی گفته فلانی خیلی خوبه و منم قبول کردم دیگه، والسلام !!!


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 88/12/26ساعت  2:7 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    توکل هم داستان پیچیده ایه ها !
    تو این دوره و زمونه پیچیده تر هم شده !
    اصلاً حوصله بحث فلسفی با خودم رو ندارم،
    فعلاً چسبیدیم به دنیاً
    فکر میکنم این دفع افسد به فاسد باشه
    خیلی ریسکه آدم بخواد همچین یه ریزه از دنیا فاصله بگیره،
    یک وقت دیدی در معرض امتحانی چیزی قرار گرفتی، کم آوردی اونوقت مجبور شدی
    خیلی خیلی از مواضعت عقب نشینی کنی ! شایدم کلاً بندگی خدا رو بوسیدی
    گذاشتی کنار !
    فعلاً سعی میکنم هم اینوری باشم هم اونوری. خط فقر که هر روز میره بالاتر، توحید و بندگی و توکل هم روز بروز کمرنگ تر میشه.
    کلا داستان پیچیده ایه !
    شاید اگه مثلاً 70 سال عمر کنم بعد از این 70 سال یک ذره بیشتر بفهمم در
    این مورد، ولی خوب تا اونموقع قطعاً کلی باخت خواهم داشت. البته کسب تجربه
    خیلی با ارزشه ولی دیگه دم مرگ زیاد به کار نمیاد.
    خدا خودش گند کاری های ما رو مگه ماست مالی کنه، ما که واقعاً گند زدیم.
    یک مدت مراقبه کبیر داشتم، خیلی حواسم جمع بود، به محض اینکه یک مشکلی پیش
    میآمد میفهمیدم از کجای کارمه، ولی به یه جایی میرسی که یهو از دستت در
    میره. چنان 6 دست پشت سر  هم کُت میشی که نگو و نپرس. حالا هم همین یک دست
    مونده که احتمالاً اینو هم ببازم.
    -------------------
    خواهر زادم امیر حسام، 8 سالشه، داشته با اون یکی خواهر زادم فرزاد، 20
    سالشه، پاسور بازی میکردن، بعد امیر میبازه، با اون لحن بچه گانه فوق
    العاده دوست داشتنیش به فرزاد میگه : تورو خدا بذار من ببرم ... فرزاد هم
    میگه باشه تو ببر ...
    ------------------
    حالا نه اینکه 7هفت هیچ ببازم به زندگی، ولی فکر نکنم ببرم. البته اون
    بردی که مد نظر خودمه ها، ولی با حالتی بچه گانه (خودمو میزنم به نفهمی و
    با نهایت شوق و اشتیاق بچه گانه) از خدا میخوام بعد از همه باخت ها منو
    برنده حساب کنه، و حسن ذن اینجا خیلی بدرد میخوره .. خیلی
    -------------------
    امشب یاد دوران خوشی که با خدا داشتم افتادم، فــــــوق الــــــعاده بود.
    تو هفت شهر عطار، یک وادی هست وادی استغنا ...
    وای که چه صفایی داره...
    هفت دریا یک شَمَر* اینجا بود
    هفت اخگر یک شَرَر* اینجا بود
    هفت جنت نیز اینجا مرده ای
    هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای

    گر بریخت افلاک و انجم لخت لخت
    در جهان کم گیر برگی از درخت
    گر دو عالم شد هم یکباره نیست
    در زمین ریگی همان انگار نیست

    * شمر : نهر باریک، شرر : جرقه.

    ------------------
    گرم که میشم جو گیر میشم میگم بگذار 2 کیلومتر دیگه پا بزنم
    بعد میگم حالا که 12 تاس بگذار بشه 15 تا !
    نگاه میکنم میبینم شده 16.5 میگم بگذار سر راست بشه 17 تا
    خلاصه تنم داغه ول نمیکنم
    الآنم تمام تنم درد میکنه
    از طرفی مرض نوشتن گرفتم، نمیدونم امشب چم شد اینقدر با نوشتن حال کردم....


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/12/25ساعت  12:40 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    1--------------------
    با این عنوان وبلاگم خیلی حال میکنم،
    خیلی !!
    "از چشمان من نگاه کن"
    صد البته که جمله ی دستوری نیست، فقط یک پیشنهاده !
    از چشمان من نگاه کن، من اینجوری میبینم.
    2-------------------
    این مدت که نمینوشتم بعضی از دوستان آمدن و سر زدن و لطف کردن و پیغام گذاشتن.
    من این دفعه برای وبلاگ بازی نیامدم، فقط میخوام بنویسم که بعدا بتونم سیر تحولاتم رو ببینم.
    یک وب دیگه راه انداختم چند وقت پیش، گاهی هم اونجا نوشتم ولی با اینکه اصلا دوست ندارم از یک سرویس وبلاگ ایرانی استفاده کنم، ولی اینجا رو خیلی بیشتر دوست دارم، امنیت اطلاعات شخصی که نداریم اینجا، خدا کنه حداقل نوشته هامون امن بمونه، نشه یه روز بیایم ببینیم همه چی پر ...
    باید برم و از تمام دوستانی که بهم لطف داشتن تشکر کنم
    4-----------------
    بعضی وقتا مجبوری یه چیزی رو فراموش کنی،
    مجبوری نه اینکه دوست داشته باشی،
    یعنی هیچ راهی نداره که بخوای احیاناً فراموشش نکنی.
    حالا شایدم نتونستی فراموشش کنی،
    سعی میکنی برات مهم نباشه،
    همه اینها به کنار،
    گیرم فراموش کردی،
    اگه روزی روزگاری یادت افتاد ممکنه کلی حرص بخوری شایدم ناراحتم بشی.
    روزگار گندیه !!
    5-------------------
    و من کماکان تو فکر این حرف حضرت علی هستم، خیلی حرفه آقا خیلی ! نه اینکه بخاطر شخصیت گویندش بگم خیلی با این جمله حال میکنم، نه، فقط از این نظر باحاله که اگه همه این حرف رو گوش میکردن و عمل میکردن خیلی از چیزا زنجیروار درست میشد...
    "چیزی که برای خودت نمیپسندی برای دیگران هم نپسند " و یا " چیزی که برای خودت میپسندی برای دیگران هم بپسند"
    6-------------------
    اتفاقی بین وسایلا پیداش میکنم، از بس "خوب نیست" و از بس "غیر قابل مقایسس" واز بس "همینجوری سر سریه" که هم ناراحت میشم هم به خودم افتخار میکمنم. حداقل خوش سلیقه ام! حداقل!!
    7-----------------
    باید تا آخر تابستون آیلتس و mcpd رو بگیرم، این یک دستوره رضا خان، را در رو نداره !!
    آقا چند وقته آنلاین فرانسه میخونم، همیشه زبان فرانسوی رو دوست داشتم، حالا نه خیلی حرفه ای، همینکه در حد مبتدی یاد بگیرم عقده ام خالی شه خوبه، خنده داره واقعاً... کامان ووز  اَپلِ وو ؟ ژو مَ پِل قِضا! ها ها ها !
    خوبیش اینه چند وقت دیگه یادم رفت ادامه بدم، میام این نوشته رو میخونم باز ادامه میدم :ی
    8----------------
    این روزا شبکه ریخته به هم،
    اشکمک در اومده،
    همه هم منو میشناسن
    هر کی زنگ میزنه فقط رضا رو میشناسه
    جدا خسته شدم
    بعد از عید از این مسئولیت استعفا میدم !!!
    9---------------
    بعضی وقتا خاطره نویسی تو وب جدا حال میده.


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/12/24ساعت  11:48 عصر  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    بابک یکی از معدود آدم هایی هست که همه جوره میشه تائیدش کرد
    مودب،خوش اخلاق،فهمیده، با هوش، مدیر، کار آفرین، تاجر، همینطور از نظر علمی. تا جایی که من دیدم تو زندگی شخصیش هم موفقه. دو تا پسر فوق العاده دوست داشتنی هم داره.
    دیروز زنگ زد و کارم داشت و خواست تا آخر هفته کارش رو انجام بدم چون فقط یک هفته ایرانه
    ازش پرسیدم دبی چطوره ؟ کار و بار خوبه
    با لحن هم ناراحت هم نیش دار گفت تو که خودتو درگیر کردی وگرنه برات خوبه و من یک علامت سوال بالای سرم سبز شد
    هرچقدر هم خواستم بیشتر توضیح بده نداد که نداد !
    آخه از کسی که باهاش کار میکنم دل خوشی نداره و فکر میکنه من باهاش شریک شدم ! ترسید آقا، ترسید !!حالا ببینم میتونم زیر زبونشو بکشم بیرون.
    این امارات هم نزدیکه هم مسلون هستن، حداقل نمیخواد رو گوگل زور بزنی فروشگاه های حلالش رو پیدا کنی !
    ----------------------------------------
    بابک اینجا هیچی کم نداشت، یک شرکت پر رونق داره با درآمد عالی.
    همیشه برام سوال بود چرا رفت ؟!؟


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  چهارشنبه 88/12/19ساعت  1:8 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    SwayyEm post
    Sample content for gifted nutrition
    test
    2ماه زندگی زیر یک سقف
    حریم شخصی !
    [عناوین آرشیوشده]