سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.: منو اصلی

پارسی بلاگ

صفحه اصلی

تماس با رضا

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 2
مجموع بازدیدها : 239593

.: درباره  رضا
دید

.: لینک های پیشنهادی
مکارم شیرازی [85]
صالحین [63]
پرانتز باز [68]
تبیان [56]
[آرشیو(4)]

.: دوستان رضا
این نجوای شبانه من است
مردان آسمانی
هیام
رد پا
رازهای نهفته
دنیای متفاوت من
تو را می خوانم
قاصدک بارون
برای خاطر آیه ها
سید هادی



.: دسته بندی موضوعی

.: آرشیو
آداب اینترنت و وبلاگ
پاییز 1387
تابستان 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89

فیلم hurt lucker رو دیدم

برام سوال بود چرا آواتار رو گذاشتن کنار به یه فیلم دیگه اسکار دادن

خوب حالا جوابمو گرفتم.

 

عید دیدنی همه خاندان رفتیم خونه زهرا، دست پختش اینقدر خوبه که همه اینقدر خوردیم که نزدیک بود یکی دوتا کشته بدیم

شوهرش هم نمیدونم چه دردشه، حتماً باید به همه ثابت کنه که وضعش خوبه، به اِن نفر نفری اِن تومن عیدی میده هرسال

حالا من که میدونم اون دیگه چند سالی هست که وضعش خیلی هم خوب نست! ولی خوب خودشو میکشه که همون چهره همیشگیش رو نشون بده، خوب آخه مرد حسابی خودتو میکشی که چی بشه ؟! بقیه رو هم به زحمت میندازی، یک کم آدم باش !

 

این آقا هم شورشو درآورده !

ماشینشو هیچ جا نمیبره ! فقط میره مسافرت باهاش میره،

به مجید گفت میرید خونه زهرا من و خانم رو هم ببر، حالا که جا داره ماشینت.

سجاد بهش اعتراض کرد گفت بابا بیا با ماشین تو بریم، واسه چی ماشین نمیاری، گفت فضولو بردن جهنم ! منم تا اینو شنیدم گفتم سجاد وایسا باهم بریم جهنم، آقا هم بهش برخورد و گفت باشه حالا که دوست دارید با ماشین من میریم، سات 7 آماده باشید بریم !

یک ربع بعد دیدم آقا صدا زد : رضا مجید اومده دنبالم، دیگه زشته باهاش نرم، شما هم خودتون بیاید ...

 

آخر شب که برمیگشتیم اول عمو حاجی راه افتاد،

بعد من بعد مجید

تو خیابون بعدی داشتم میرفتیم پائین یکی دو سه تا ماشین دیگه هم بود، دیدم آخر خیابون یکدفه ترافیک شد، اونم ساعت 12:30 شب

یکی دو تا ماشین غریب شروع کردن دور زدن عمو هم شروع کرد دور زدن، یک شیر تو شیری شد، منم بعد از عمو دور زدم مجید بعد من ماشینای دیگه بعدش ...

رفتم بالاتر علی گفت از این کوچه برو راه داره ، بقیه هم اومدن

آخر کوچه دیدم این رو هم بستن، حالا تو اون یک ذره جا باز همه دور زدیم، باز شیر تو شیر،

رفتیم اونور تر دیدم ته خیابون باز ملت دارن دور میزنن ...

خلاصه نصفه شبی اوضاعی شد ..... جبور شدیم بریم دور قمری بزنیم ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 89/1/7ساعت  5:18 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    SwayyEm post
    Sample content for gifted nutrition
    test
    2ماه زندگی زیر یک سقف
    حریم شخصی !
    [عناوین آرشیوشده]