• وبلاگ : ديد
  • يادداشت : آن روزها
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روزهاي سختي بود ولي شيريني خودش را داشت درسته؟ اراده كن آن شيريني ها بر مي گرده فقط اراده كن برادرم
    + هاشم 
    نقل قول((
    اي امان و صد امان از دست نفس، با اينکه ميدونم راه چاره مراقبس ولي نميتونم انجامش بدم.
    الهي به اميد تو... ))
    ((آخرش چي ؟ تا كي ميخواهي بگي نمي تونم ؟ مگه عمر واي ميسه كه يكي از همين روز ها بندگي معبود را شروع بكني ؟ حالا گيريم هي شكست بخوري مگه جايي ديگر سراغ داري بري به جز برگشت و اگه بخواهي كه ادامه بدهي مطمئني كه فقط غرق مي شي ؟ ))
    حرف آخريت زبان حال من بود و زندگي ام تو همين افتادنها و برخواستنها خلاصه شده اينها را براي خودم نوشتم . شايد اين بار خدا خواست و ر اراده كرديم و شد
    الهي فقط به اميد تو
    خدا رو شكر من پسر نيستم
    + مهتاب 

    آخي چي كشيدي ؟ ولي ...

    ميدوني چقدر افتخار نصيبت شده كه كنار بچه خراساني ها بودي

    .............................

    سختي اون روزا قدر عافيت دونستن اين روزاست. اميدوارم دوباره به روزاي شيرين لذت عبادتت برگردي و ما رو هم فراموش نكني