الیکا دختر فوق العاده زیابئیه حدودا 7-8 سال پیش چند وقتی شاگردم بود دیگه ندیده بودمش تا چهارشنبه چهارشنبه رفتم فلان شرکت، دیدم اونجا بود. تا منو دید از جاش بلند شد و آمد سمت من و دستش رو دراز کرد به طرف من و من ضمن معذرت خواهی بهش گفتم باهاش دست نمیدم و بنده خدا حاج و واج مونده بود. مساله اصلی الآن دست دادن یا ندادن نیست مساله اصلیم اینه که دیگه الآن تو درست و غلط بودن یک سری از این احکام گیر کردم. وقتی مطمئن بودم درسته هیچ مشکلی نداشتم، ولی الآن با خودم میگم آخه واسه چی باید این جو رو علیه خوددم تحمل کنم ؟! آیا واقعاً لازمه ؟!
خیلی دوست دارم یک مقدار وقت داشته باشم و بشینم مطالعه و تحقیق کنم ببینم چه باید کرد.
کلمات کلیدی :
نوشته شده در جمعه 88/8/8ساعت 2:57 عصر  توسط رضا
نظرات دیگران()