سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.: منو اصلی

پارسی بلاگ

صفحه اصلی

تماس با رضا

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 7
مجموع بازدیدها : 241551

.: درباره  رضا
دید

.: لینک های پیشنهادی
مکارم شیرازی [85]
صالحین [63]
پرانتز باز [68]
تبیان [56]
[آرشیو(4)]

.: دوستان رضا
این نجوای شبانه من است
مردان آسمانی
هیام
رد پا
رازهای نهفته
دنیای متفاوت من
تو را می خوانم
قاصدک بارون
برای خاطر آیه ها
سید هادی



.: دسته بندی موضوعی

.: آرشیو
آداب اینترنت و وبلاگ
پاییز 1387
تابستان 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89

وقتی دیدن خیلی ناراحت شدم سعی کردن از دلم در بیارن
چندین بار اومدن گفتن خوب اگه تو واقعاً بخوای ما که حرفی نداریم ... ما که چیزی نگفتیم که ...
من هم جداً دوست داشتم گول حرفاشونو بخورم ولی جداً نتونستم خودمو راضی کنم با یه بنده خدا بازی کنم، میدونستم تصمیم درستی گرفتم
هرچی هم میگذره میبینم نه ! مثل اینکه جدی جدی تصمیم درستی گرفتم ...
هرچند سخت بود ....

--------------------------------------------------
مشکل اینجاست که به این نتیجه رسیدم که واقعاً حق انتخاب ندارم
همیشه فکر میکردم که رو کمک خواهر هام میتونم حساب کنم ولی از بس این
نامادری محترم واسشون دردسر درست کرده که دیگه رو کمک اونا هم نمیتونم
حساب کنم، یعنی رسماً زهرا گفت که کاری برام نمیکنه


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 88/9/14ساعت  1:23 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    وقتی دیدن خیلی ناراحت شدم سعی کردن از دلم در بیارن
    چندین بار اومدن گفتن خوب اگه تو واقعاً بخوای ما که حرفی نداریم ... ما که چیزی نگفتیم که ...
    من هم جداً دوست داشتم گول حرفاشونو بخورم ولی جداً نتونستم خودمو راضی کنم با یه بنده خدا بازی کنم، میدونستم تصمیم درستی گرفتم
    هرچی هم میگذره میبینم نه ! مثل اینکه جدی جدی تصمیم درستی گرفتم ...
    هرچند سخت بود ....

    --------------------------------------------------
    مشکل اینجاست که به این نتیجه رسیدم که واقعاً حق انتخاب ندارم
    همیشه فکر میکردم که رو کمک خواهر هام میتونم حساب کنم ولی از بس این
    نامادری محترم واسشون دردسر درست کرده که دیگه رو کمک اونا هم نمیتونم
    حساب کنم، یعنی رسماً زهرا گفت که کاری برام نمیکنه


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 88/9/14ساعت  1:22 صبح  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    برای هر دردی ممکنه درمانی پیدا شه ...

    ولی اینکه یک نفر عادت کرده باشه نظرش رو به دیگران تحمیل کنه فکر نکنم درمانی داشته باشه....

     

    -------------------------------------

    بابام مخالفت کرد، دلیلش هم افتضاح بود !

    دوست نداشتم زیر بار حرفش برم، البته امکانش هم بود

    ولی دیدم یک عمر میخواد با حرف ها و کاراش اذیتمون کنه

    دیدم ممکنه شیما خیلی اذیت بشه (همینطور خودم) ... ترجیح دادم این کار رو با این شرایط انجام ندم

    ------------------------------------

    شیما دختر فهمیده ای بود، میدونست از زندگی چی میخواد، خیلی با هم همفکر بودیم، پدرم با این کارش خیلی بهم ضربه زد چون هر جور فکر میکنم بعد از این خیلی سختمه که بخوام به خواستگاری دختر دیگه ای برم ....

    مشکل عاطفی نیست، ذهنی خرابم این روزا، نمیتونم هیچ تصویر روشنی از آینده داشته باشم، این گره کوری که تو کارم ایجاد کردن چجوری میشه که باز بشه ؟!! دختری که من انتخاب کنم رو اونا قبول نمیکنن ... دختری هم که اونا انتخاب کنن ....

    ----------------------------------

    خدا رو هزار مرتبه شکر

    هم شروع آشنایی ما سالم و سلامت بود هم پایانش

    و از این بابت باید ممنون شیما خانم هم باشم

     

    خیلی ناراحت کنندس ... خیلی ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/9/2ساعت  10:4 عصر  توسط رضا 
      نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    SwayyEm post
    Sample content for gifted nutrition
    test
    2ماه زندگی زیر یک سقف
    حریم شخصی !
    [عناوین آرشیوشده]