حدوداً هفته پیش بود که پروفایل شیما رو دیدم خلاصه موفق شدیم با هم راجع به افکار و شخصیت هامون مکاتبه کنیم و درنهایت دیدیم که از نظر فکری خیلی به هم نزدیکیم شنبه شب این هفته با خانواده مطرح کردم یک شنبه حاج خانوم زنگ زدن به مادر شیما و باهاشون قرار گذاشتن دیشب رفتیم خونشون و با هم از نزدیک آشنا شدیم همه چیز خوب بود تا اینجای کار راجع به اکثر مواردی که با هم صحبت کردیم با هم تفاهم داریم، انشاالله که همینجوری پیش بره همه چیز حالا قراره حاج خانوم از مادر شیما اجازه بگیره با هم بریم بیرون و بیشتر اشنا بشیم (البته با حضور مراقب ! :ی) -------------------------------------------------------------- سریال دلنوازان (اسمش همینه ؟!) شروع شد، ما رفتیم با هم صحبت کردیم، گرم صحبت بودیم که مادر شیما اومد پرسید که حرفاتون تموم نشده ؟! ما تازه فهمیدیم که سریال تموم شده !! ------------------------------------------------------------- شکر خدا همه چیز خوبه، توکل به خدا
کلمات کلیدی :
نوشته شده در دوشنبه 88/8/25ساعت 9:32 عصر  توسط رضا
نظرات دیگران()