دوران تحول بنده (حدوداً 4 سال پیش) همزمان شده بود با سرطان برادر (ناتنی) کوچک ترم اون زمان ها من شدیداً لاغر شده بودم و حال و روز دیگه ای داشتم صبح ها هم برای نماز صبح میرفتم مسجد و معمولاً تا باقی افراد بیان میرفتم یه گوشه یا نماز میخوندم یا قرآن، البته با اون حال خاشعانه ! خلاصه گذشت و گذشت و یک سال بعد برادرم خوب شد خدا رو شکر که البته خوب شدنش هم داستانی داره که بعداً شاید نوشتم بعد از چند وقت شنیدم شایعه شده بوده که پسر فلانی سرطان که گرفته، لاغر و ضعیف با رنگ زرد شب تا صبح میرفته مسجد نماز میخونده تا آخر خدا شفا دادش.
کلمات کلیدی :
نوشته شده در سه شنبه 88/1/18ساعت 12:30 عصر  توسط رضا
نظرات دیگران()