امشب رفتیم خواستگاری
فکر نکنم خواستگاری از این بهتر کسی رفته باشه
اول کار که رفتیم نشستیم حمیده نیومد بشینه و همون اوایل گرم خوش و بش بودیم که مادر حمیده چایی آورد (ومن حالم گرفته شد)
بابام با حاج محمد کلی خوش و بش کردن و گفتن و شنیدن
بعد خاله حمیده گفت چایی رو هم که خوردیم حمیده شما بیا آجیل بریز برا مهمون ها
خلاصه یه چند دقیقه ای گذشت و پیشنهاد دادن ما بریم صحبت کنیم
ما هم رفتیم یک مقدار صحبت کردیم و بعد سمیه خانم اومد دنبالمون
رفتیم پائین بابام ازم پرسید نظرت چیه گفتم ما با هم مشکلی نداریم
بعد هم یک مقدار راجع به مهریه و زمان نامزدی و اینها که بعد از ایام فاطمیه باشه صحبت کردن و ما اومدیم خونه.
یعنی شما بگی ازمن 2 تا سوال پرسیدن نپرسیدن !
فقط پدر حمیده ازم پرسید اسمت رضا بود دیگه ؟ یه وقت نگیم حسین بهت !
همین!
مهریه هم 313 تا مقرر شد.
---------------------------------
نشان میمنت زن این است که خواستگاریش اسان و مهرش سبک باشد - نهج الفصاحه صفحه 249 حدیث 22
313 تا کم نیست ولی تو این زمونه با این رسومات عجیب خوبه.
نوشته شده در سه شنبه 89/2/7ساعت 1:7 صبح  توسط رضا
نظرات دیگران()