بعضی وقت ها که از شمال میدون تجریش رد میشم یک سلام همینجوری به جناب صالح ابن موسی میکنم
ولی خیلی وقت ها که از سمت جنوب میدون رد میشم، تا میام سلام الکی کنم، دلم نمیاد و میرم یا از تو حیاط یا از تو صحن زیارت نامه میخونم
اون زیارت اهل توحید (السلام علی اهل لا اله الا الله من اهل لا اله اله الا الله) رو هم خیلی دوست دارم و همیشه خدا رو شک میکنم که این زیارت رو دوست دارم و میخونم
امروز دم غروبی تو راه بودم، یه نیم ساعت بعد از اذان رسیدم تجریش، خسته بودم،گفتم برم یه نماز بخونم و برم خونه
بعد گفتم بگذار تو حیاط یه تجدید وضویی کنم
بعد با خودم گفتم تا اینجا اومدی، برو یک تجدید وضوی اساسی کن
خسته بودم و رفتم تو کوچه و تجدید وضوکردم و آمدم بالا
حال خوبی پیدا کرده بودم، نماز خوبی هم خوندم
اول میخواستم فقط یک نماز بخونم، آخه معمولاً وقتی لپتاپم باهامه حین نماز گاهی حواسم بهش میافته و ترجیح میدم در این مواقع یک نماز بخونم و نماز دوم رو در جای امن بخونم. فکر کن وسط نماز به این فکر میکنی که یک آدم بی حواس پاش رو میگذاره وسط ال سی دی و ... بجای ال سی دی نمازت داغون میشه !
خلاصه که اصلا نگران لپتاپ نبودم و مقداری قرآن خوندم، آیات عبادالرحمن آمد، با یک آیه سجده دار
عاشق آیات سجده دار هستم. همچنین آیات عبادالرحمن (آیات آخر سوره فرقان)
خلاصه شب خوبی بود
نماز عشاء رو هم با خیال راحت و حال خوش خوندم و در آخر هم زیارت نامه رو خونم و یک چند دقیقه ای تو اون فضای آرام (البته تا قبل از اینکه یکی داد بزنه بر گل خسار محمد صلوات) حرم نشسم و آخر سرهم با دیدن قبر شهدای گمنم باز کلی کیف کردم،
نظرمن اینه که شهدای گمنام خیلی خوش بحالشونه، خیلی خوبه آدم بی نام و نشان بشه بعد اسم الهی بهش دن، مثلا بگن شهید خدا. خوبه، نه ؟!
خلاصه شب خوبی بود، یک ریسکی هم کردم و یک ساندویچ فلافل خورم، فعلاً که زنده ام.
نوشته شده در یکشنبه 88/2/6ساعت 12:3 صبح  توسط رضا
نظرات دیگران()